کتاب «خاما» دومین رمان منتشر شده از نویسنده و روزنامه نگار ایرانی، یوسف علیخانی است. داستان این رمان که در گونه رمان های عاشقانه رده بندی میشود بر مردمان کرد مهاجر غرب ایران تمرکز دارد. داستان این کتاب در مورد زندگی یک پدربزرگ است، پدربزرگی که حالا حضور فیزیکی ندارد اما راوی این رمان سعی دارد در قالب وی و از دید وی داستان زندگی و ماجراهایی را که از سر گذرانده است را روایت کند. در این داستان از عشق، زندگی، جنگ، تبعید و ... سخن به میان میآید و نویسنده با نثری روان به شرح این وقایع پرداخته است. یوسف علیخانی در این اثر، شخصیتهایی همدلی برانگیز خلق کرده است که مخاطب داستان نگران سرنوشت آنان میشود.
در بخشی از این رمان آمده است: «سگ سفیدم با خودش دم دم بازی میکرد. نگاهش کردم. خاما را. هیچ وقت اینطور سرخوش نیده بودمش. از اول حواسم پیاش بود. داشت نگاهم میکرد تا مرغ و خروسها را جا بدهم و سیر نگاهش بکنم. نشست روی تخته سنگی. رفتم نزدیکتر. قلبم تند تند میزد. پرنده ای توی دلم صدا میکرد که بروم جلوتر. بروم و باهاش حرف بزنم. بروش و باهاش پرواز بگیرم. بروم و با هم آشیانه بسازیم. حس کردم همه دارند نگاهمان می کنند؛ سنگها و خانهها آدمها و نیزارها و دریاچه و آغگل. خاما تلخ خندید. به اطراف نگاه کردم. آغگل رفته بود توی تاریکی و کسی ما را نمیپایید. نزدیکتر رفتم...».
با اینکه زبان روایت در این رمان فارسی است اما نویسنده سعی کرده است از اصطلاحات و عبارتهای مردمان کُرد بهره ببرد. از این اصطلاحات و عبارات در تصویرسازی کتاب نیز استفاده شده است. نویسنده در این رمان به خلق زبانی تازه دست یازیده است و داستان خود را بر شالوده آن بنا کرده است.از این نویسنده پیش از مجموعه داستانهای «عروس بید»، «قدم به خیر مادربزرگ من بود» و «اژدهاکشان» و رمان «بیوهکشی » نیز به چاپ رسیده است.
دیدگاه خود را بنویسید